محل تبلیغات شما



چندیست که دست مردم شهر تهیست
پیمانه ز مِی، سینه ز دل، عقل تهیست

پیمانه ی این خلقِ ستم کش عمریست
لبریز ز غم گشته؛ ز لبخند تهیست

در سینه ی شیخان همه الطاف خداست
پس جا نشود دلی و از قلب تهیست

سرهای رجل پر ز غم سوری هاست
در این همه مشغله سر از عقل تهیست

بُردست کمی از حق خود آل آقا
طفلک چه کند؛ خزانه از پول تهیست

یک سال دگر گذشت و در خان چهل
کشور همه آباد و ز ویرانه تهیست

گور پدر این یکی و پنج دگر
هر چند که این سفره ز هر قوت تهیست

در سال جدید و در صف سین هامان
"سختی" به وفور؛ لیک از "سور" تهیست

این را همه دانیم و بدانند جهان
صد حیف که این مُلک ز نوروز تهیست

97-12-28


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دیدنی های دنیا Mohammadi41 19Aban